اینو نمیشه انکار کرد که هر دانشکده ای دانشجو هاش یه مود مخصوصی برا خودشون دارن امشب با بچه هامون نشستیم تحلیل کردیم بچه های دانشگاه ما هر کدوم چه مدلین ۱ ادبیات علوم و انسانی اینا همونایین که از همه بیشتر به خودشون میرسن پسراشون خیلی کم هستن و روحیه ی لطیفی دارن و بی بخارن دختراشونم از بسیجی چادری گرفته تا مدل جشنواره ی مت گالا هست متنوع ترین استایل ها رو میتونی تو دانشکده انسانی ببینی از خز ترین تیپ گرفته تا خوشتیپ ترین ها اونجا پیدا میشه ولی انگار گرد مرده اونجا پاشیدن اینقدر آرومه و بی سر و صدان و همه نسبت به هم بی اهمیت هستن که برخلاف فضای خیلی قشنگی که داره اونجا حوصلهت سر میره حراست های علوم انسانی اصلا هیچ کاری به حجابت ندارن یه بلوز و شلوار بپوشی با مقنعه مشکی حله دانشکده ادبیات سبزه و سنبل زیاد داره و با صفاست حتی درخت موز هم داره ولی موزاش شبیه باقله ان ۲اقتصاد و علوم اجتماعی اینا دانشکدهشون از لحاظ بی بخاری از علوم انسانیم بدترن ولی دخترای خیلی ب
اشتراک گذاری در تلگرام
دانشگاه ما این ترم کلیییی دانشجوی خارجی گرفته که نود و پنج درصدشون عربن شاید باورتون نشه امروز حس کردم اصلا ایران نیستم اماراتی، کویتی چیزی هستم اینقدر که دور و برم دانشجوی عرب بود جدی حس کردم تنها ایرانی دانشگاه بودم این ترم خیلی زیاد دانشجوی بین المللی گرفتن یه سری هم هستن تیپاشون مثل مسلمونای اندونزی و مای هستش اینا به کنار آدم یه چیزایی میبینه از تبعیض بین دانشجوی ایرانی و بین الملل که واقعا بهش برمیخوره در حالی صبح تا شب حراست در حال گیر دادن به لباس دخترای خودمونه نمیگم کارش بده، من اتفاقا موافق برخورد حراست هستم اصلااا به تیپ دخترای اونا گیر نمیده در حالی که من و هم اتاقیم امروز داشتیم میرفتیم بیرون یه دختر از دانشجوهای بین الملل رو دیدیم که دامن تقریبا یک وجب بالای قوزک پا پوشیده بود و پاهاش بود جالب اینجاست موهای سرش کاملا پوشیده بود اصلا حراست هیچ کاری به پوشش اینا نداره یا مثلا پسرای عرب رو داریم مدام میبینیم که تو محیط دانشگاه سیگار میکشن و هیچکس هی
اشتراک گذاری در تلگرام
نمیدونُم چِم شده مانی ای روزا همش زِبونُم میگیره وُ کلمه ها نصفه نیمه میان سِرِ زِبونُم مرضیه تو راهرو مُنه دیده میگه ها؟ چی میخوای؟ میخواستم بِگُم از خانوم امیری میخوام بِرام یادُم رفت کلمهش چه بود ها یادُم اومد قلمه بِرام قلمه بزنه حالا ای خو خوبه مانی همه چی یادُم میره انگار یکی پاک کن گرفته رو مغزُم و همه ی خاطراتُم و لغاتِمه از ذهنُم پاک کرده مانی نکنه دارُم پیر میشُم؟ حتی یه جمله هم عین آدم نمیتونُم بگُم هی میگفتی تو بلبل زبونی ورپریده؟ حالا بیو سِی کن هم حافظهم ضِعیف شده هم نمیتونُم حرف بِزِنُم
اشتراک گذاری در تلگرام